فیلمنما

جمشید کامیار برای تهیهٔ هدیهٔ جشن تولد همسرش مریم از موجودی صندوق شرکت برداشت می‌کند. هرمز و جواد، از دوستان خلافکار جمشید، سرپرستی گروهی را به عهده دارند که زنان را اغفال می‌کنند و به گمراهی می‌کشانند. آنها برای از هم پاشاندن کانون خانوادگی جمشید او را...

ایرج جوان عکاسی است که با فریبا آشنا می شود. فریبا که تظاهر می کند صاحب ثروت هنگفتی است با کف زنی امرار معاش می کند. او که پیش از این با گروه تبهکار منوچهر همکاری می کرده به درخواست ایرج برای زندگی مشترک پاسخ مثبت می دهد. اما منوچهر برای جلب همکاری فریبا تهدید می کند راز قتلی را که فریبا در آن دست داشته برملا خواهد کرد، و…

رجب و دوستش قربان، که زندگی فقیرانه‌ای دارند، به نوبت خود را به مردگی می‌زنند تا دیگری به عنوان خرج کفن و دفن او از مردم پول مطالبه کند...

سماکی به نام قاسم خان که خود را مالک قسمتی از دریا می‌داند، با صیادی به نام احمد بر سر صید ماهی درگیر می‌شود...

علی، کشاورزی است که دومین فرزند خود را بر اثر کمبود امکانات درمانی از دست می‌دهد. تصمیم میگیرد تنها پسرش جلال را برای تحصیل به تهران بیاورد . جلال باهمه تلاشهای پدر جهت طی کردن دوره پزشکی به خارج از کشور می رود و پس از فارغ التحصیلی شیفته خارج کشور شده و برای پدر مینویسد که قصد برگشتن به کشور را ندارد . علی در نامه ایی پر از اندوه مشتی خاک وطن را برای جلال می فرستد ....

زري دوست قديمي اش محمود را مي بيند و به رستوران حسن ريزه مي روند....

زهره (آزیتا لاچینی) و پسر جوانی به هم علاقه دارند، اما پدر دختر (هوشنگ بهشتی) با ازدواج آن دو مخالفت می‌کند. زهره و جوان هوسباز از زادگاه خود اصفهان می‌گریزند و در تهران اقامت می‌کنند. پس از مدتی پسر متوجه می‌شود که زهره از او آبستن است. او زهره را رها می‌کند و...

آقای امیدوار، که کارمند مورد اعتماد بانک است، مأمور انتقال مقداری طلا و جواهر از آبادان به تهران می‌شود...

پرویز همراه همسرش شهین و دخترش نسرین و مادرش از قزوین به دنبال کار مناسب تر راهی تهران می‌شوند، و در آن جا با اعضای یک گروه فیلمبرداری آشنا می‌شوند که بازیگرشان عباس هم ولایتی آن‌ها است...

دکتر حقی و همسرش در تصادف اتومبیل کشته می‌شوند و فرزند آن‌ها نادر از این حادثه جان سالم به در می‌برد اما قدرت تکلم و شنوایی خود را از دست می‌دهد…